آدم احتیاج داره یکی بیاد بزنه رو شونه ش و بگه :
هی رفـــیـــق ! از چیزی ناراحتی ؟
اونوقت آدم برگرده بگه : آره رفیق ،
از هـمه چـی ... !
یک نفر در همین نزدیکیها ،
چیزی برایت جا گذاشته به وسعت یک زندگی
آرام چشمهایت را ببند
خیالت راحت باشد !!
یک نفر برای همه ی نگرانیهایت بیدار است ...
یکنفر که از همه ی زیباییهای دنیا
تنها تـــ♥ــو را باور دارد ....
هر روز نامه ای می نویسم
برای او که روزی
دستانی گشوده برای من داشت
برای هم او که همیشه حریم امن من بود
او نیست تا بخواند
و اما هر روز باد
این رفیق دستان لرزانم
خوب میداند آشیانه این نامه ها کجاست...
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …
دلتنــگم
بــــرای کســـی کـــه مـــدتهـــاست
بــــی آن کـــه بــــــــاشد
هـــر لــحظه
زنــــــدگی اش کـــــرده ام ...
تعجب نکن!!!دربی لیاقتی توشکی نیس!!!
اینجادلیل بودنت خریت خودم است نا لیاقت تو!!!!!!!!
حماقت از اون جایی شروع میشه ک باخودت میگی این بابقیه فرق داره!!!!......
ـَدِلـَـمــ چِـــہ کـُودکــآنــِـہ بَهــآنـــہ ے تـُـو رآ مے گیـــــرَد
ـَ
ـَ امــا تـُـو بُزرگانـِــہ بــِـہ دِل نـَـگیر
ـَ
ـَ فَقَط بـــِـگو : کـُودکــــ استــ دیگــَــر ....
ـَ
ـَ نــِــمے فَهمـَـد ....!!!
ـَ
صـبح بــَر مـے آیـَد .؛
مـُبـتـَلآتــر مـیشــَوَم اَز دیــروز ؛
دَســتــَم رآ بـَر اَعـمآقـِﮧ روز مـیبــَرَم .؛
وَ تــو . . .
هــَمـﮧ جـآیـﮧ دُنـیآے مــَنـے
هوایت که به سرم می زند
اینا که تو خیابون راه میرن و یهو با خودشون میخندن.
...
آدمایی ان که با خاطره هاشون زنده ان
دیوونه نیستن فقط یکم خسته ان..
. انگـــار
آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ .. ![]() |
همـــه تـــا تـــوانستنــد آدَم شـــدنــد...!!!
چـــه صــادقـــانه حَــوا بـــودی..
و چـــه ریـــاکـــارانـــه آدمیــــم...!!
به خیـــ فضــــــی گفتی دوستـــ
ـــم داری
ـــابان رفتم چون
ـــای اتاق برای پــــــ
ــــرواز کافی نبــ
ـــود . . . . . . .!!!!!!!!
هیچی لذت بخش تر از این نیست که
شب وسط پیامک بازیا خوابت ببره
بد صب که پامیشی
با دلهره سریع گوشیتو برمیداری
میبینی آخرین پیامکش اینه
قربونه عشقم برم که خوایش برده
: )) Wo0w
بـــــه گوشــت میرســــــه روزی ....که بــعــد از تــــو چــــی شد حالــم....... چـــه جـــوری گـــریـــه میـــکـــردم...کـــه از تو دســـت ور دارم.... نــشـــد گـــریــه کنـــم پــیــشــت....نخـــواســـتم بـــد شــه رفــتارم... نــمی خواســـتم بفــهمی تـــو.....که مـــن طاقـــت نمـــیارم..... دلــم واســه خــودم میــسـوخت...بــرای قـــلـــب درگـــیرم..... یـــه روز تــو خــنده هات گفتی ..تو مــی مونی و مــن مــــیرم...... سرم رو گرم میکردم....که از یادم بـــره ایــن غـــم...... ولــی بازم شــبا تا صبح...تورو تو خـــواب میدیدم.... نمیدونســتی اینارو......چرا بایـــد میــفهمیدی... من و دیدی ولی یکبار ازم چیزی نپرســیـــدی..........
دوستی تو قسمت نظرات نوشته بود :
یه روزی یه وقتی یه جایی همه ی انسان ها تنها می شن ...
در جواب نوشتم " بله ... البته وقتی که خدا رو فراموش کنند ... "
کاش در فکر چاره برای روزی باشیم که: نه مال و ثروت مون ما رو همراهی می کنند / و نه همسر و فرزندانمون / و نه مقام و قدرتمون / و نه زیبایی و جمالمون ...
روزی که از دنیا نصیبمون اعمالیه که پیش فرستادیم و مقداری پارچه ساده و یک متر جا ...
درفکر دوست شدن با کسی باشیم که هیچوقت و هیچ جا تنها نمیذارتمون ...
خدایا دستهای سردم رو دردست بگیر ...
احساسم اینه : دارم غرق میشم ...
" دمی چند گفتم برآرم بکام
دریغا که بگرفت راه نفس
دریغا که بر خان الوان عمر
دمی خورده بودیم و گفتند بس
اگه گفتی دوستت دارم چند حرفه؟
.
.
.
.
دیدی اشتباه کردی
دوست داشتن حرف نیست یه زندگیه
اما زندگی ۲ حرف بیشتر نیست: تــــــــو
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست …
شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی غریب است
ببین با غربتش با ما چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست
که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
که او هرگز شکستم را نفهمید
اگه چه تا ته دنیا صدا کرد
ی حس همون روزام، پی احساس آرامش
همون حسی که این روزا، به حد مرگ میخوامش
دلم میخواد عاشق شم، آخه فکرت شده دنیام
اگه عاشق شدن درده، من این دردو ازت میخوام
تــا آخــر عـمـرتــــ هـم اگـــہ تـنـهـا مونـدے
مـهــم نیـسـتـــ !
فـقـط نـذار
بــــہ جـایے برسے
کـــہ تــو آغــوش کسـے
بـا یـاد کــس دیـگــہ اے
بـخـوابـے ...
می گفتند:سختــــــــــــــی ها نمک زندگیست
اما چرا کسی نفهمید...
نمک،برای من که خاطراتم زخمی است
شور نیست،مــــــــــــــــزه "درد" دارد
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعرهای قشنگی
چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
و پایان داد
کسی
…
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود
به سلامتـــــی اونـــــی که اگه صد دفعه هم ناراحتش کنــی
هربار میگه این دفعه آخریــــــه که می بخشمتــــــ
ولی باز با اخـــم میــاد توی بغلتــــــــ . . .
هر گاه که فکر میکنم برخاسته ام پایم به جایی میخورد و میافتم هر گاه که فکر میکنم که برخاستن کاری است بس دشوار بر میخیزم وبه راهم ادامه میدهم حالا بعد از یک بار دیگر به زمین خوردن برخاسته ام ساکم را بر میدارم و به راه می افتم راهی که حتی جای پایت را باد جارو کرده باشد وبویت را باران شسته باشد دیگر وقتی که داری به زمین می خوری به من تکیه نخواهی داد اعتماد در رابطه با تو مفهوم خود را برای چندمین بار از دست داده است و جایش را به تردید داده است . دهانت بوی دروغ میدهد می خواهم از تو متنفر باشم به همین سادگی!!!
گرد و خاک را از لباسم پاک میکنم
این بار راهی را برمیگزینم که تو در مسیرش نباشی
ϰ-†нêmê§ |